باحال ترین ها

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 13373
تعداد مطالب : 9
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



جاوا اسكریپت


شخصیت شناسی

 به سوالات زیر با دقت و صادقانه پاسخ بدهید و در پایان تعبیر پاسخ هایتان را بخوانید و شخصیت خودتان را محک بزنید.

1. دریا را با کدام یک از تیره، شفاف، سبزویژگی های زیر تشریح می کنید؟
آبی ، گل آلود

2. کدام یک از اشکال زیر را دوست دارید؟
دایره، مربع یا مثلث

3. فرض کنید در راهرویی راه می روید. دو در می بینید، یکی در ۵ قدمی سمت چپ تان و دیگری در انتهای راهرو و هر دو در نیز باز هستند. کلیدی روی زمین درست جلوی شما افتاده است، آیا آن را برمی دارید؟
بله، خیر

4. این رنگ ها را ترجیح می دهید چگونه اولویت بندی شوند؟
قرمز، آبی، سبز، سیاه و سفید

5. دوست دارید از نظر ارتفاع در کدام قسمت کوه باشید؟

6. در ذهنتان اسب چه رنگی است؟
قهوه ای، سیاه یا سفید

7. طوفانی در راه است، کدامیک را انتخاب می کنید؟
یک اسب یا یک خانه

. . .

. .

.

.

.

.

.

.

.

پاسخ ها :
1. آبی تیره: دارای شخصیتی پیچیده.
شفاف: به سادگی قابل درک.
سبز: آسان گیر و بی خیال.
گل آلود: آشفته و سردرگم.

2. دایره: سعی می کنید طوری رفتار کنید که خوشایند همه باشد.
مربع: خودرای و خود محور هستید.
مثلث: یک دنده و لجباز. (اندازه اشکال با خودخواهی و منیت شما ارتباط مستقیم دارد)

3. بله: شما آدم فرصت طلبی هستید.
خیر: آدم فرصت طلبی نیستید.

4. این سئوال، اولویت های شما در زندگی را مشخص می کند.
قرمز: دلبستگی
آبی: دوستان و روابط.
سبز: شغل و حرفه.
سیاه: مرگ.
سفید: ازدواج.

5. میزان ارتفاعی که انتخاب می کنید رابطه مستقیم با میزان جاه طلبی شما دارد.

6. قهوه ای: فروتن و خاکی.
سیاه: غیرقابل پیش بینی و سرکش و هیجان انگیز.
سفید: برتر و مغرور و تاثیرگذار.

7. این سئوال، اولویت های شما به هنگام مشکلات را تعیین می کند.
اسب: همسر.
خانه: فرزندان.

نويسنده: سامیار آخوندی تاريخ: سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شارژ کردن موبایل با یک قاشق آب

 

یک شرکت سوئدی با نام myFC شارژر PowerTrekk را برای افرادی ابداع کرده است که مدت زمان زیادی را از شبکه برق فاصله دارند و نمی توانند در زمان مناسب از شبکه برق برای شارژ کردن ابزار الکترونیکی خود استفاده کنند...
          
این شارژر جدید تنها به یک قاشق سوپخوری آب نیاز دارد تا بتواند انرژی مورد نیاز برای 10 ساعت یک موبایل را تامین کند. این شارژر به واسطه واکنشهای شیمیایی انرژی تولید می کند و در آن آب با سیلیسید سدیم واکنش داده و گاز هیدروژن به وجود می آورد.

 

          

این شارژر برای تامین 10 ساعت انرژی موبایل تنها به یک قاشق آب نیاز دارد!

          

سیلیسید سدیم پودر شیمیایی جدیدی است که توسط شرکتی به نام SiGNa تولید می شود و این شارژر اولین محصول تجاری است که از این پودر شیمیایی استفاده می کند. هر ابزاری که دارای درگاه USB باشد می تواند به این شارژر وصل شود و هر نوع آبی را نیز می توان در این شارژر به کار گرفت، حتی اگر آب از دریا به دست آمده باشد. حتی می توان در این شارژر از آب گودالهای درون خیابان نیز ریخت به شرطی که این آب مملو از رسوبات و گل و لای نباشد.

          

استفاده از این شارژر بسیار ساده است و انرژی را از طریق کابل USB به دستگاه می رساند.اولین نمونه این شارژر سال گذشته در کنگره موبایل جهان در بارسلونا رونمایی شد اما نسخه تکمیل شده آن اکنون در نمایشگاه الکترونیک های مصرفی 2012 در لاس وگاس عرضه شده است.

          

از هر نوع آبی به شرط نداشتن رسوبات زیاد از حد و گل و لای می توان در این شارژر استفاده کرد.

انتظار می رود این ابزار در دو سری یک و سه کیلو واتی در ماه های می و ژوئن با قیمت احتمالی 199 یورو در اروپا عرضه شود. عملکرد این شارژر بسیار ساده است، سدیم درون مخزنی کوچک و گرد ذخیره می شود، شکافهای شارژر در نیمی از لایه خارجی این مخزن تعبیه شده اند و در نیمه دیگر مخزن آب کوچکی وجود دارد که یک قاشق آب درون آن ریخته می شود.دو مخزن پودر شیمیایی و آب درون شارژر قرار دارد.
                   
زمانی که دریچه شارژر بسته می شود، واکنشهای شیمیایی به صورت خودکار آغاز به کار می کنند و شارژر تولید انرژی را آغاز می کند. این واکنشهای شیمیایی کاملا پاک بوده و محصول جانبی آنها کمی بخار آب است. می توان از این شارژر به عنوان منبع مستقیم انرژی برای روشن ساختن یک لامپ نیز استفاده کرد.


برچسب‌ها: 
شارژ موبایل با آب
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم شهریور 1391ساعت   توسط محمد مهدی نجفی  |  نظر بدهید

 

   دانشگاه شیکاگو بسیار پیشرفته بود. مهم تر از هر چیزی آزمایشگاه های متعدد
و معتبر آن بود. من در لابراتوار بسیار پیشرفته اپتیک، مشغول به کار شدم. در
خوابگاه دانشگاه هم اتاق مجهزی برای اقامت، به من داده بودند. از نظر وسایل
رفاهی، مثل اتاق یک هتل بسیار خوب بود. آدم باورش نمی شد، این اتاق در دانشگاه
باشد. معلوم بود که همه چیز را، برای دلگرمی محققین و اساتید، فراهم کرده
بودند. نکته خیلی مهم و حائز اهمیت، آزمایشگاه ها و چگونگی تجهیزات آن بود. یک
نمونه از آن مربوط به میزی    می شد، که در آن آزمایشگاه به من داده بودند،
این میز کشوی کوچکی داشت، از روی کنجکاوی آنرا بیرون کشیدم، و با کمال تعجب،
چشمم به یک دسته چک افتاد. دسته چک را برداشتم، و متوجه شدم تمام برگه های آن
امضا شده است. فوراً آنرا نزد پروفسوری که رئیس آزمایشگاه ها و استاد راهنمای
خودم بود بردم.چک را به او دادم، و گفتم: ببخشید استاد، که بی خبر مزاحم شدم.
موضوع بسیار مهمی اتفاق افتاده است، ظاهراً این دسته چک مربوط به پژوهشگر قبلی
بوده، و در کشوی میز من جا مانده است، واضافه کردم، مواظب باشید، چون تمام برگ
های آن امضا شده است، یک وقت گم نشودپروفسور با لبخند تعجب آوری، به من گفت:
این دسته چک را دانشگاه برای شما، مانند تمام پژوهشگران دیگر دانشگاه، آماده
کرده است، تا اگر در هنگام آزمایش ها به تجهیزاتی نیاز داشتید، بدون معطلی به
کمپانی سازنده تجهیزات اطلاع بدهید.آن تجهیزات را، برای شما می آورند و راه می
اندازند و بعد فاکتوری به شما می دهند. شما هم مبلغ فاکتور شده را روی چک می
نویسید و تحویل کمپانی می دهید. به این ترتیب آزمایش های شما با سرعت بیشتری
پیش می روند.توضیح پروفسور مرا شگفت زده کرد و از ایشان پرسیدم: بسیار خوب،
ولی این جا اشکالی وجود دارد، و آن امضای چک های سفید است؛ اگر کسی از این چک
سوء استفاده کرد، شما چه خواهید کرد؟با لبخند بسیار آموزنده یی چنین پاسخ داد:
بله، حق با شماست. ولی باید قبول کنید، که درصد پیشرفتی که ما در سال بر اساس
این اعتماد به دست می آوریم، قابل مقایسه با خطایی که ممکن است اتفاق بیفتد،
نیست این نکته، تذکر یک واقعیت بزرگ و آموزنده بود. نکته یی ساده که متاسفانه
ما در کشورمان، نسبت به آن بی توجه هستیم یک روز که در آزمایشگاه مشغول به کار
بودم، دیدم همین پروفسور از دور مرا به شکلی غیر معمول، نگاه می کند. وقتی
متوجه شد، که من از طرز دقت او نسبت به خودم متعجب شده ام، با لبخندی بسیار
جذابی کنارم آمد، و گفت: آقای دکتر حسابی، شما تازگی ها چقدر صورتتان شبیه
افراد آرزومند شده است؟ آیا به دنبال چیزی می گردید، یا گم گشته خاصی دارید؟من
که از توجه پروفسور تعجب کرده بودم با حالت قدرشناسی گفتم: بله، من مشغول
تجربه ی نظریه ی خودم، در مورد عبور نور از مجاورت ماده هستم، برای همین، اگر
یک فلز با چگالی زیاد، مثل شمش طلا با عیار بالا داشتم، از آزمایش های متعدد،
روی فلز های معمولی خلاص می شدم، و نتایج بهتری را در فرصت کمتری به دست می
آوردم؛ البته این یک آرزوست او به محض شندیدن خواسته ام، گفت: پس چرا به من
نمی گویید؟گفتم آخر خواسته من، چیز عملی نیست. من با شمش آلومینیوم، میله برنز
و میله آهنی تجربیاتی داشته ام، ولی نتایج کافی نگرفته ام و می دانم که
دستیابی به خواسته ام غیز ممکن است پروفسور وقتی حرف های مرا شنید از ته دل
خنده یی کرد و اشاره کرد که همراه او بروم. با پروفسور به اتاق تلفنخانه
دانشگاه آمدیم. پروفسور با لبخند و شوق، به خانمی که تلفنچی و کارمند جوان
آنجا بود، سفارش شمش طلا داد و خداحافظی کرد، و رفت. من که هنوزباورم نمی شد،
فکر می کردم پروفسور قصد شوخی دارد و سربه سرم می گذارد. با نومیدی به تعطیلات
آخر هفته رفتم. در واقع 72 ساعت بعد، یعنی روز دوشنبه که به آزمایشگاه آمدم،
دیدم جعبه ای روز میز آزمایشگاه است. یادداشتی هم از طرف همان خانم تلفنچی،
روی جعبه قرار داشت، که نوشته بود امیدوارم این شمش طلا ، به طول 25 سانتی
متر، و با قطر 5 سانتی متر با عیار بسیار بالایی به میزان 24، که تقاضا کرده
اید، نتایج بسیار خوبی برای کار تحقیقی شما، بدست دهدبا ناباوری، ولی اشتیاق و
امید به آینده یی روشن کارم شروع کردم.شب و روز مطالعه و آزمایش می کردم تا
بهترین نتایج را بدست آورم.حالا دیگر نظریه ام شکل گرفته بود و مبتنی بر
تحقیقات علمی عمیق و گسترده یی شده بودبعد از یکسال که آزمایش های بسیار جالبی
را با نتایج بسیار ارزشمندی به دست آورده بودم، نزد آن خانم آوردم و شمش طلا
خرده شده و تکه تکه را که هزار جور آزمایش روی آن انجام داده بودم را داخل یک
جعبه روی میز خانم تلفنچی گذاشتم. به محض اینکه چشمش به من افتاد مرا شناخت و
با لبخند پر مهر و امیدی، از من پرسید: آیا از تحقیقات خود، نتایج لازم را
بدست آوردید؟فوراً پاسخ دادم: بلی، نتایج بسیار عالی و شایان توجهی، بدست
آوردم. به همین دلیل نزد شما آمده ام که شمش را پس بدهم، ولی بسیار نگران هستم
زیرا این شمش، دیگر آن شمش اولی نیست، ودر جعبه را باز کردم و شمش تکه تکه شده
را به او نشان دادم و پرسیدم حالا باید چه کار کنم؟ چون قسمتی از این شمش را
بریده ام، سوهان زده ام و طبیعتاً مقداری از طلاها دور ریخته شده است. خانم
تلفنچی با همان روی خوش لبخند بیش تری زد و به من گفت: اصلاً مهم نیست، نتایج
آزمایش شما برای ما مهم است.مسئولیت پس دادن این شمش با من است وقتی با قدم
های آرام و تفکری ژرف از آنچه گذشته است، به خوابگاه می آمدم، به این مهم
رسیدم، که علت ترقی کشورهای توسعه یافته، همین اطمینان خاطر و احترام  کارکنان
مراکز تحقیقاتی می باشد و بس، یعنی کافیست شما در یک مرکز آموزشی، دانشگاهی و
یا تحقیقاتی کار کنید، دیگر فرقی نمی کند که شما تلفنچی باشید یا استاد،
مجموعه آن مراکز در کشور های پیشرفته دارای احترام هستند و بسیار طبیعی است که
وقتی دست یک پژوهشگری در امر تحقیقات و یا تمام تجهیزات باز باشد و دارای
احترامی شایسته باشد، حاصلی به جز توسعه علمی در پی نخواهد داشت.

 

نويسنده: سامیار آخوندی تاريخ: یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

برداران رایت

 از آنجا كه موفقیت‌های این دو برادر كاملاً با یكدیگر ممزوج و درهم پیچیده شده است بنابراین آنها را به هم ملحق كرده و سرگذشت آنان تحت یك عنوان واحد بیان خواهد شد. ویلبر رایت در سال 1876 در «میل ویل» ایندیانا به دنیا آمد و ارویل رایت به سال 1871 در «دیتون» اوهایو زاده شد. هر دو برادر تحصیلات دبیرستانی داشتند ولی هیچ‌كدام موفق به دریافت دیپلم نشدند.

ویلبر و اورویل رایت

 

این دو جوان در زمینه مكانیك نابغه بودند و به موضوع پرواز انسان علاقه زیادی داشتند. در سال 1892 مغازه‌ای را دائر كردند كه در آن به فروش، تعمیر و ساخت دوچرخه مشغول شدند. این كار پول مورد نیاز را برای كار مورد علاقه آنان، تحقیقات هوانوردی، تأمین می‌كرد. آنان با ولع تمام، نوشته‌های كسانی مثل اوتولیتلینتهال، اوكتاو چانوت و ساموئل لانگلی را كه در زمینه هوانوردی كار كرده بودند، مطالعه كردند و در سال 1899 كار خود را آغاز نمودند. با بیش از چهار سال كار در دسامبر 1903 تلاش‌های آنان با موفقیت به نتیجه رسید.

 

 

برای برخی ممكن است موفقیت برادران رایت تعجب‌انگیز باشد مخصوصاً هنگامی كه دریابند افراد فراوانی كه در این راه تلاش كردند با شكست مواجه شده بودند. برای موفقیت آنان چند دلیل می‌توان ارائه داد. اولاً دو فكر و دو اندیشه بهتر از اندیشه واحد كارایی دارد.

 برادران رایت همیشه با یكدیگر كار می‌كردند و همكاری و همگامی كاملی با هم داشتند. ثانیاً آنها عاقلانه بر آن شدند كه قبل از اینكه برای ساخت هواپیمای موتوردار تلاش كنند به یادگیری چگونگی پرواز بپردازند. این نكته در ظاهر بی‌معنی به نظر می‌رسد: چگونه می‌توان بدون داشتن هواپیما پرواز كردن را یاد گرفت؟ در پاسخ باید گفت كه برادران رایت با استفاده از گلایدر چگونگی پرواز را فراگرفتند. آنها كار با بادبادك‌ها و گلایدرها را در سال 1899 آغاز كردند. سال بعد اولین گلایدر كامل خود را كه می‌توانست یك نفر را حمل كند، برای آزمایش به كیتی هاوك در كارولینای شمالی آورندو نتیجه آزمایش آن چنان رضایت‌بخش نبود. آنان دومین گلایدر كامل را در سال 1901 و سومین گلایدر را در سال 1902 ساختند و آزمایش كردند. در گلایدر سوم برخی از مهمترین اختراعات آنان به كار برده شده بود (بعضی از اختراعات اصلی آنها بیش از آنكه مربوط بع اولین هواپیمای موتوردار باشد در ارتباط با گلایدر بود.) آنها با گلایدر سوم بیش از یكهزار پرواز موفقیت‌آمیز انجام دادند. برادران رایت قبل از اینكه ساخت اولین هواپیمای موتوردار را آغاز كنند بهترین و با تجربه‌ترین خلبان‌های گلایدر در جهان بودند.

اولین هواپیما

 

  تجربه پرواز با گلایدر سومین عامل موفقیت آنها را فراهم آورد. نگرانی اصلی بسیاری از كسانی كه قبلاً برای ساخت هواپیما تلاش كرده بودند آنان بود كه چگونه وسیله اختراعی خود را از زمین بلند كند. اما برادران رایت دریافتند كه بزرگ‌ترین مشكل چگونگی كنترل هواپیما در آسمان خواهد بود. از این جهت آنان بیشترین وقت و تلاش خود را صرف یافتن راههایی برای ثبات وضعیت و كنترل هواپیما در خلال پرواز كردند. آنان موفق به اختراع وسایلی برای كنترل محور سه گانه هواپیمای خود شدند و به این ترتیب توانستند به قدرت مانور كاملی دست یابند.

 

  برادران رایت در طراحی بال هواپیما نیز كار مهمی انجام دادند آنها دریافتند كه نمی‌توانند به اطلاعاتی كه در این زمینه قبلاً چاپ و منتشر شده بود، اعتماد كنند. بنابراین آنان برای خود یك تونل هوا ساختند و در آن بیش از دویست شكل مختلف بال را آزمایش كردند. بر مبنای این آزمایشات آنها موفق شدند جدولی تهیه نمایند كه در آن چگونگی فشار هوا بر بال با توجه به شكل با توصیف شده بود. از این اطلاعات سپس برای طراحی بال‌های هواپیمای خود استفاده كردند.

 

علیرغم تمام این دستاوردها اگر برادران رایت در مقطع مناسبی از زمان قرار نداشتند، نمی‌توانستند موفق شوند. تمام تلاش‌ها برای پرواز در نیمه قرن نوزدهم محكوم به شكست غیر‌قابل اجتناب بود. ماشین‌های بخار نسبت به نیرویی كه تولید می‌كردند بسیار سنگین بودند. همگامی‌كه برادران رایت در صفحه ظاهر شدند ماشین‌های درون سوز كارآمد اختراع شده بود. با این حال چون وزن ماشین‌های درون‌سوز متعارف نسبت به نیروی تولید آن بسیار زیاد بود استفاده از آن در وسایل پروازی امكان نداشت. از آنجا كه به نظر نمی‌رسید هیچ‌یك از تولیدكنندگان بتوانند ماشین سبك‌تری تولید كنند بنابراین برادران رایت با كمك یك مكانیك،‌ خود چنین ماشینی را طراحی كردند. این نیز نشانه دیگری از نبوغ آنها بود. با این كه وقت كمی برای طراحی این ماشین گذاشتند ولی موفق شدند ماشینی بسازند كه نسبت به تمام ماشین‌هایی كه اغلب تولیدكنندگان قادر به ساخت آن بودند، تفوّق و برتری داشته باشد. علاوه بر این برادران رایت مجبور بودند ملخ‌های هواپیما را نیز طراحی كرده و بسازند. ملخی را كه از آن در سال 1903 استفاده شد حدود 66 درصد كارایی داشت.

 

اولین پرواز روز هفدهم دسامبر 1903 در«كیل دویل هیل» نزدیك كیتی هاوك كارولینای شمالی انجام شد. برادران رایت در آن روز دو پرواز انجام دادند. اولین پرواز كه توسط ارویل رایت انجام شد تنها دوازده ثانیه به طول انجامید و مسافت طی شده حدود 120 فوت بود. مدت زمان پرواز ویلر رایت 59 ثانیه و مسافتی كه او طول 852 فئت بئد. ساخت آن هواپیما كه برادران رایت آن را « فلایر 1» نامیدند كمتر از یكهزار دلار برای آنان هزینه داشت. وزن آن حدود 750 پند و طول آن 40 فوت بود. ان هواپیما هم اكنون در موزه‌ی ملّی هوا و فضا در واشنگتن می‌شود.

اولین هواپیما

 

تنها پنج نفر شاهد اولین پروازها بودند و معدودی از روزنامه‌ها روز بعد، آن هم نه خیلی دقیق به آن اشاره‌ای كردند. روزنامه‌ی محلی آنها «دیتون اوهایو» چنین رویدادی را به كلّی نادیده گرفت. در واقع پنج سال دیگر زمان لازم بود تا عموم مردم در سراسر جهان دریابند كه پرواز انسان واقعاً عملی شده است.

 

پس از انجام پرواز‌های مزبور در كیتی هاوك برادران رایت به زادگاه خویش، دیتون، بازگشتند و دومین هواپیمای خود(فلایر2) را ساختند. در سال 1904 بدون آنكه توجه زیادی را جلب كنند با آن هواپیما 105 پرواز انجام دادند. (فلایر3) كه مدل اصلاح شده و قابل استفاده‌تری بود در 1905 ساخته شد. حتی زمانی كه آنها پروازهای زیادی در اطراف دیتون انجام داددند باز هم بسیاری از مردم باور نمی‌كردند كه هواپیما اختراع شده است. در سال 1906 روزنامه «هرالد تریبون» در چاپ پاریس خود مقاله‌ای درباره برادران رایت داشت كه عنوان آن «پروازكنندگان یا دروغگویان» بود.

 

به هر حال در سال 1908 برادران رایت به تمام تردیدها خاتمه دادند. ویلبر یكی از هواپیماهای خود را به پاریس برد و در انظار عموم چند پرواز با آن انجام داد و شركتی را برای بازاریابی اختراع خود تأسیس كرد. در ایالات متحده ارویل نیز به انجام كارهای مشابهی پرداخت.

 

متأسفانه در 17 سپتامبر 1908 هواپیمایی كه ارویل   با آن در حال پرواز بود دچار سانحه شد و سقوط كرد. یكی از سرنشینان آن هواپیما كشته شد، پا و دو دنده ارویل شكست كه پس از مدتی بهبود یافت. این تنها حادثه‌ی جدّی بود كه برادران رایت در تمام پروازهای خود داشتند. به هر حال پروازهای موفقیت‌آمیز او دولت ایالات متحده را ترغیب كرد تا برای ساخت و تحویل هواپیما به وزارت جنگ آن كشور قراردادی با برادران رایت امضا نماید. در سال 1909 در بودجه فدرال مبلغ سی‌هزار دلار برای هوانوردی نظامی اختصاص داده شد.

ویلبر و اورویل رایت

 

برای مدتی دعوای حقوقی قابل توجهی در مورد ثبت اختراع بین برادران رایت و رقبایی كه مدعی آن شده بودند جریان داشت. این دعاوی سرانجام در سال 1914 با صدور رای به نفع برادران رایت خاتمه یافت. در خلال این مدت ویلبر به تب تیفوئید مبتلا شد و در سال 1912 در گذشت. وی هنكام مرگ 45 سال داشت. اوریل رایت كه در سال 1915 تمام منافع مالی خود را در شركت هواپیماسازی فروخت تا سال 1948 زنده بود. هیچ یك از این دو برادر ازدواج نكردند.

 

علیرغم تحقیقات فراوان پیشین در این زمینه و وجود بسیاری از تلاش‌ةای و ادّعاها، مسلم است كه برادران رایت شایسته و سزاوار بیشترین افتخار و اعتبار برای اختراع هواپیما هستند. عمده‌ترین عامل برای تعیین جایگاه آنان در این فهرست ارزیابی شخص از اهمیّت خود هواپیما می‌باشد. از نظر من اهمّت هواپیما از اهمیّّت ماشین چاپ و یا ماشین بخار كه تمامی شكل زندگی بشر را دستخوش تغییری بنیادین كردند، به مراتب كمتر است. البته بدون تردید هواپیما اختراعی بسیار برجسته و درخشان است كه هم در صلح و هم در جنگ كابرد دارد. در طی چند دهه هواپیما سیاره بزرگ ما را جمع وجور كرده وآن را به دنیای كوچكی تبدیل نمود. به علاوه انجام موفقیت‌آمیز پرواز انسان مقدمه‌ای برای توسعه و گسترشسفرهای فضایی بود.

 

برای قرن‌‌های بیشمار پرواز رؤیای انسان بود. مردمان كارآزموده همواره بر این باور بودند كه قالیچه پرنده داستان‌های هزارو یك شب تنها یك رؤیا است و نمی‌تواند در دنیای واقعی وجود داشته باشد. تنوع برادران رایت به این رؤیای دیرینه بشر تحقق بخشید و افسانه پریان را به واقعیت تبدیل كرد.

نويسنده: سامیار آخوندی تاريخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

تاریخچه المپیک لندن

  

همه چیز در مورد مسابقات المپیک 2012 لندن

 

مسابقات تابستانه المپیک 2012 لندن که رسما به عنوان المپیاد XXX شناخته می شود، از 27 جولای تا 12 اوت 2012 در شهر لندن واقع در انگلستان برگزار می شود.

 

المپیک 2012 لندن

 

 

در مزایده ای که در سال 2005 توسط قهرمان سابق المپیک، سباستین کوئه برگزار شد لندن به عنوان میزبان مسابقات المپیک 2012 از بین رقبای خود که شهرهای مسکو، نیویورک سیتی، مادرید و پاریس بودند، انتخاب شد. دو شهر لندن و پاریس که با از بررسی های انجام شده پس از داوطلبی در سال 2003، دارای بهترین شرایط برای برگزاری مسابقات المپیک 2012 معرفی شدند، به شدت با هم در رقابت بودند که در نهایت در رای گیری نهایی در سال 2005، لندن با 54 رای بر رقیبش با 50 رای غالب شد.

با این انتخاب، لندن به تنها شهری که تا به حال سه بار به طور رسمی میزبان مسابقات المپیک مدرن بوده است تبدیل شد. (لندن در سالهای 1908 و 1948 هم میزبان مسابقات المپیک بوده است.)

 

محل برگزاری المپیک 2012

مکان اصلی برگزاری مسابقات المپیک 2012 لندن، پارک المپیک با 200 هکتار زمین است که در محلی که قبلا یک پایگاه صنعتی بوده در شرق لندن بازسازی شده است. بعد از اعلام نتایج برای میزبانی المپیک 2012، بازسازی ها و آماده سازی های شهر لندن برای برگزاری مسابقات المپیک 2012 آغاز شد. بیشتر مکان های مسابقات در لندن بزرگ واقع شده است که به سه منطقه تقسیم شد: منطقه المپیک، منطقه رودخانه و منطقه مرکزی. اما علاوه بر اینها، بعضی مسابقات به ناچار در قسمت هایی خارج از مرزهای لندن بزرگ برگزار می شود، مثل مسابقات قایقرانی که در جزیره پورتلند واقع در دورست در 200 کیلومتری جنوب غربی پارک المپیک برگزار خواهد شد. کار روی پارک المپیک در دسامبر سال 2006 آغاز شد.

 

المپیک 2012 لندن

 

پارک المپیک لندن در جولای 2011

 

حمل و نقل

ارتقا و بهینه سازی سیستم حمل و نقل شهر لندن که در زمان رای گیری و بررسی های اولیه امتیاز ضعیفی آورده بود نیز جزء برنامه های آماده سازی شهر برای برگزاری مسابقات المپیک 2012 بوده است، که شامل وسیع تر کردن مسیرها، ایجاد خط قطار سریع ویژه مسابقات المپیک (جاولین)، ساخت مسیرهای جدید، بازسازی مسیرهای قبلی و ... می شود.

 

المپیک 2012 لندن

 

جاولین ویژه مسابقات المپیک 2012 - لندن


همچنین برای متصل کردن مکانهای مختلف برگزاری مسابقات المپیک 2012 لندن، سیستم حمل و نقل کابلی (مثل تله کابین) با ارتفاع بیش از 50 متر تعبیه شده که از روی رودخانه نیز عبور می کند. این سیستم قابلیت جابجایی 2500 نفر در ساعت را دارد و در هر 30 ثانیه یک کابین می تواند حرکت کند. برنامه کلی حمل و نقل این است که 80% ورزشکاران بتوانند در عرض 20 دقیقه به محل برگزاری مسابقه خودشان برسند و 93% در عرض 30 دقیقه به محل خود رسیده باشند. پارک المپیک به ده خط ریلی مجهز شده است که ظرفیت جابجایی آنها با هم، 240000 مسافر در ساعت است.

 

بودجه لازم برای برگزاری مسابقات المپیک 2012

با اینکه هزینه های برگزاری مسابقات المپیک 2012 لندن توسط بخش خصوصی پرداخت می شود، اما هزینه ساخت و سازها و آماده سازی شهر از منابع عمومی تامین می گردد. هزینه برگزاری مسابقات حدود 2 میلیارد دلار گزارش شده است که توسط اسپانسرها، تجارت،  فروش بلیط و حق پخش برنامه ها تامین می شود.

 

لوگوی مسابقات المپیک 2012 لندن

لوگوی مسابقات المپیک 2012 و پارالمپیک برای اولین بار در مسابقات سال 2012 با هم یکی است. این لوگو عدد 2012 را به تصویر کشیده که روی 2 اول آن کلمه لندن (London) و روی عدد صفر آن هم حلقه های المپیک حک شده است.

 

 

المپیک 2012 لندن

 

 

مدال های المپیک 2012 لندن

در کل تعداد 4700 مدال برای مسابقات المپیک و پارلمپیک 2012 لندن در نظر گرفته شده است.مدالهای المپیک 2012 لندن  که توسط دیوید واتکینز طراحی شده، 375 تا 400 گرم وزن و 7 میلی متر قطر دارد. طرح روی مدالها طبق سنت جدید در یک سمت عکس "نایک"، الهه پیروزی و در سمت دیگر لوگوی مسابقات همراه با یک سری خط که نماد انرژی ورزشکاران است می باشد.

 

المپیک 2012 لندن

 

رونمایی از مدالهای المپیک 2012 لندن


برای تست کردن مجموعه، مسابقات قهرمانی زیادی در طول سالهای 2011 و 2012 در لندن برگزار شده است که اولین آنها مسابقات بسکتبال بود که در محل پارک المپیک برگزار شد.

 

مشعل المپیک 2012 لندن

مشعل المپیک 2012 لندن از 19 می 2012 تا 27 جولای 2012 (قبل از شروع مسابقات) در راه خواهد بود. پیمودن مسیر مشعل المپیک از یونان تا لندن 70 روز طول می کشد که 66 مراسم شبانه در پی دارد، از شش جزیره عبور می کند، و این مشعل توسط حدودا 8000 نفر در قسمتی از مسیر 8000 مایلی حمل می شود.

 

المپیک 2012 لندن

 

 

شروع مسابقات المپیک 2012 لندن

مراسم افتتاحیه مسابقات تابستانه المپیک 2012 لندن در روز 27 جولای 2012 در لندن برگزار خواهد شد.

نويسنده: سامیار آخوندی تاريخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

الکساندر گراهامبل

 3 مارس مصادف با تولد الکساندر گراهام بل، مخترع اسکاتلندی تلفن بود. شاید اگر یک روز تلفن خونمون قطع بشه، تازه پی به وجود پراهمیت این وسیله می‌بریم. تا اسم گراهام بل می‌آید، من یاد کارتونی می‌افتم که زمان کودکی از تلویزیون درباره زندگینامه بل پخش می‌شد.

گراهام بل

تولد و داستان اولین اختراع

در 3 مارس 1847 در ادینبورگ اسکاتلند کودکی به دنیا آمد که بعدها نامش همواره با یک کلمه عجین شد. تلفن!

خیلی فکر می کردند شاید قسمت است که پسران خانواده پروفسور الکساندر ملویل بل همگی بر اثر سل بمیرند ولی گراهام عمرش به دنیا بود. گراهام کوچولو از سن 10 سالگی شروع  به ایراد گرفتن از اسمش کرد. شاید او هم یک اسم سه قسمتی دوست داشت چرا که در 11 سالگی پدرش را راضی کرد که نام او را الکساندر گراهام نام نهد. اما تا آخر عمر همه او را با نام الک می شناختند.

شاید اگر John Herdman آنها را نصیحت نمی کرد که به کارهای مفید پبردازند ما امروز تلفن نداشتیم. بل کوچک بعد از توبیخ شدن توسط همسایه خودشان ، جان ، به فکر کمک کردن به او افتاد. آن زمان جان در فکر پیدا کردن راهی برای تسهیل آسیاب کردن گندم بود. کلید در دستان کودک کنجکاو قصه ما بود. الکساندر یک ماشین ساخت که به وسیله پدال ، گندم را آسیاب می کرد. کار در کارگاه کوچکی که جان راه انداخته بود آغاز شد

الکساندر استعدادهای دیگری هم داشت. او به سرعت خود را در زمینه هنر و شعر نشان داد. با تشویق های مادر و آموزشهای غیر رسمی او سریعا الکساندر به استادی در خانواده بل تبدیل شد. دیگر همه او را به نام پیانیست خانواده بل می شناختند. به همین خاطر اکساندر روز به روز به مادر خود وابسته تر می شد. هر روز بیشتر از روز قبل!

گراهام بل

مادر ناشنوا می شود

از سن 12 سالگی مادر الکساندر رو به ناشنوایی گذارد. هر روز بر میزان ناشنوایی مادر اضافه می شد. الکساندر بسیار از این واقعه تحت تاثیر قرار گرفت. مادر برای او ارزش بسیار بالایی داشت. بل کوچک شروع به یادگرفتن یک زبان انگشتی کرد که باعث شد بتواند صحبتها را به مادر انتقال دهد. کم کم او موفق شد یک نوع تکنیک خاص ایجاد کند که با صداهای خاصی  را به راحتی به مادر مفاهیم را منتقل کند. کم کم علاقه به مادر ، الکساندر را به یک مبحث علاقه مند کرد. صدا شناسی!

کلا باید خانواده بل را خانواده سخنوران دانست. پدربزرگ و عمو پدر همه از اساتید سخنوری بریتانیا بودند. پدر رساله ای درباره اصئل سخن با کرو لالها نوشت که در زمان خود یک رساله انقلابی بود. چه کسی می توانست بهتر از الکساندر نشان دهنده عملی بودن این رساله باشد؟ لب خوانی آموزش داده شده در این کتاب به الکساندر هم یاد داده شد و هر جا که الکساندر قدرت خود را در لب خوانی به نمایش می گذارد همه در بهت و حیرت فرو می رفتند. لب خوانی زبانی مانند سانسکریت باعث جاودانگی لب خوانی شد!

 دستگاهی که صدا تولید می کرد

بعد از تحصیلات در کالج بود که اکساندر یک چیز عجیب شنید. شخصی به نام بارون ولفگانگ فون کمپلن دستگاهی برای شبیه سازی صدای انسان ساخته است. الکساندر جوان سریعا کتابی از فون کمپلن را یافت و دست به ترجمه آلمانی به انگلیسی کتاب زد. بعد از ترجمه بسیار سخت کتاب آنها شروع به ساخت دستگاه کردند. در این قضیه برادر بزرگتر الکساندر یعنی ملویل هم به او کمک می کرد. قسمتهایی مانند نای، گلو، شش و لب به سختی ساخته شد اما هنوز یک مشکل برای دریافت جایزه ای که پدر تعیین کرده بود وجود داشت. پدرشان گفته بود یک جایزه بزرگ برای آنها تدارک دیده است که اگر بتوانند چنین کاری را بکنند به آنها خواهد داد. ساختن جمجمه ای که بتواند حتی چند کلمه صدا را تولید کند بسیار طاقتفرسا بود. آنها بعد از هزاران بار تلاش توانست جمله “How are you grandma?” را بیان کنند. البته نتیجه یک ذره اشکال داشت. شاید اگر کسی جمله “Ow ah oo ga ma ma.” را می شنید اصلا متوجه منظور نمی شد اما این برای اکساندر 19 ساله تازه شروع راه بود!

 خانواده ای که نابود شد

در 1865 وقتی خانواده به لندن مهاجرت کرد الکساندر به دفتر کارش رفت و تمام مدت را بر روی آزمایشهای خود کار کرد. تمام پاییز و زمستان او بر روی پروژه هایش کار می کرد و همینطور سلامتی اش رو به تحلیل می رفت. از آن طرف برادر کوچکش ادوارد با درد سل دست و پنجه نرم می کرد. الکساندر سال بعد کاملا حالش خوب شد ولی همیشه شانس با انسان یار نیست. ادوارد آنقدر خوش شانس نبود.

در سال 1867 بل به خانه بازگشت و بر روی امتحانات مدرک دانشگاهیش کار کرد. زمانی که به خانه بازگشت برادر بزرگترش ملویل ازدواج کرده بود و مستقل شد. در سال 1870 ملویل هم به دست سل به برادرش ادوارد پیوست.

در همان سال الکساندر با بیوه ملویل و والدینش به کانادا مهاجرت کرد. در یک زمین 10.5 هکتاری که در کانادا خریدند یک مزرعه ساختند. در مزرعه یک جایی هم ساخته شد. یک کارگاه برای آزمایشهایی برای کار با ناشنوایان.

او پیانویی طراحی کرد که می توانست موزیکش را به وسیله الکتریسیته منتقل کند.او سعی کرد وسیله ای بسازد که نه تنها نتهای موسیقی،بلکه کلمه های سخنرانی را نیز ارسال کند. اما داستان اصلی از سال 1874 شروع شد. در تابستان بل کار خود را بر روی ساخت صدانگار شروع کرد. صدا نگار صدای برخورد یک ضربه را که برای آزمایش به یک شیشه زده می شد را توسط یک قلم بر روی یک ورقه ثبت کند. این کار با یک سری از اشکال نشان داده می شد ( مسلما همه ما چنین چیزهایی دیده ایم). در آن سال خطوط تلگراف با یک ترافیک عجیب دست به گریبان بود. باید راه دیگری پیدا می شد.

داستان شروع یک دوران

الکساندر یک شب تا دیر وقت مشغول کار بود که ناگهان یک باتری واژگون می‌شود و اسید سولفوریک آن روی لباسهای او می‌ریزد. بل با عصبانیت معاونش را صدا می‌کند در حالیکه او در کارگاه زیر شیروانی بود و در وضع عادی صدا به او نمی‌رسید، ولی وجود یک سیم تلگراف که از کارگاه زیر شیروانی تا داخل اطاق خواب بل در طبقه پایین امتداد داشت باعث شد که معاونش صدای او را بشنود. این سیم برای انتقال اصوات نتهای پیانو توسط الکساندر ساخته شده بود. توماس واتسون معاون بل بعد از تقریبا 40 سال این حادثه را اینطور بازگو می‌کند. برعکس اولین پیام تلگرافی مورس که با جمله مقدس آنچه خدا اراده کرده است، شروع شد.

اولین تلفن ساخت گراهام بل

اولین پیام تلفنی بل با این جمله آقای واتسون بیا اینجا با تو کار دارم آغاز گردید. شاید اگر گراهام بل می‌دانست که در آستانه یک اختراع بزرگی است اولین پیام خود را با یک جمله جالبی شروع می‌کرد. آن جمله تاریخی البته اولین جمله کامل بود که از طریق سیم ارسال شده بود.

“Mr Watson - Come here - I want to see you”

 

داستان بل ادامه دارد. در ادامه این داستان بارها شاهد اختراعهای جالبی از بل خواهیم بود. اتفاقاتی که دیگر برای الکساندر عجیب نبود. او در 29 سالگی تلفن را اختراع کرده بود و دیگر اختراع کردن به جزئی از روحیه او تبدیل شده بود.

نويسنده: سامیار آخوندی تاريخ: شنبه 20 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

توماس ادیسون

 

توماس ادیسون مخترع با استعداد در سال 1847 در شهر میلان ایالت اوهایو آمریکا به دنیا آمد. او فقط حدود سه ماه آموزش و تحصیل رسمی آن زمان را داشت چون مدیر مدرسه‌اش دریافته بود که وی عقب افتاده است...

توماس ادیسون مخترع با استعداد در سال 1847 در شهر میلان ایالت اوهایو آمریکا به دنیا آمد. او فقط حدود سه ماه آموزش و تحصیل رسمیآن زمان را داشت چون مدیر مدرسه‌اش دریافته بود که ویعقب افتاده است.

ادیسون هنگامیکه فقط 21 سال داشت اولین اختراع خود را که یک دستگاه الکتریکیشمارش آرا بود عرضه کرد. آن دستگاه فروش نرفت و ادیسون از آن پس تلاش خود را رویاختراع ابزار وسایلیمتمرکز کرد که بتواند بازار خوبیداشته باشند. مدتیپس از اختراع دستگاه شمارش آرا، ادیسون سیستم پیشرفته نمایشگر اطلاعات بورس را اختراع کرد و توانست آن را به مبلغ چهل هزار دلار، که در آن روزگار پول هنگفتیبود، بفروشد. با عرضه اختراعات متعدد دیگریادیسون مشهور و ثروتمند شد. اختراع گرامافون که در سال 1877 به ثبت رسید احتمالاً یکیاز ابتکاری‌ترین اختراعات او به شمار می‌رفت. ولیآنچه که بیشتر برایدنیا اهمیت داشت کاریبود که او در سال 1879 در جهت تکمیل و توسعه لامپ روشناییحرارتیانجام داد.

ادیسون اولین فردینبود که سیستم روشناییالکتریکیرا اختراع کرد. چند سال قبل از آن از نوعیلامپ الکتریکیقوسیشکل برایتأمین روشناییخیابان‌هایپاریس استفاده شده بود. اما لامپ الکتریکیادیسون همراه با سیستمیکه او برایتوزیع نیرویالکتریکیابداع کرد، بهره‌گیریاز نیرویالکتریسیته را برایتأمین روشناییمنازل عملیساخت. در سال 1882 کمپانیاو در نیویورک تولید لامپ برق را آغاز کرد و از آن پس استفاده از برق در منازل سریعاً در سراسر جهان گسترش یافت.

ادیسون با ایجاد اولین کارخانه و شبکه توزیع برق برایمنازل و اماکن خصوصیشالوده توسعه بزرگ صنعت را بنا نهاد. امروز استفاده از این منبع انرژیتنها محدود به تأمین روشنایینیست بلکه گستره بزرگیاز لوازم خانگی، از تلویزیون تا ماشین لباسشویی، با نیرویالکتریسیته کار می‌کند. علاوه بر این امکان دریافت نیرویالکتریسیته از شبکه تولید و توزیع که ادیسون ایجاد کرد، استفاده از نیرویبرق را در صنایع امکان پذیر کرده است.

ادیسون همچنین سهم بزرگیدر توسعه و تکمیل دوربین‌هایفیلمبرداریو پروژکتور نمایش فیلم دارد. او در اصلاح سیستم تلفن کار بزرگیانجام داد، دهنیذغالیابداعیاو بر قدرت شنواییطرف مقابل در تلفن افزود. همچنین در تلگراف و دستگاه‌هایماشین تحریر اصلاحاتیبه وجود آورد. از میان سایر اختراعات او می‌توان از دستگاه «دیکتافون» و دستگاه ذخیره باطرینام برد. گفته می‌شود ادیسون بیش از یکهزار مورد مختلف اختراع را به ثبت رسانده است که از نظر تعداد واقعاً عجیب و غیرقابل تصور است.

یکیاز دلایل این تواناییفوق‌العاده در اختراع و ابداع، آن است که او در آغاز کار یک آزمایشگاه تحقیقاتیدر «منلوپارک» نیوجرسیتأسیس کرد و گروهیاز افراد لایق و کارآزموده را به همکاریخود فراخواند. این در واقع نمونه اولیه آزمایشگاه‌هایتحقیقاتیبزرگ بود که از آن پس اغلب صنایع مهم در کنار کارگاه‌هایخود ایجاد کردند. ایجاد یک چنین آزمایشگاه تحقیقاتیمدرن و مجهزیرا که در آن بسیاریاز افراد به کار گروهیو دسته جمعیمشغول هستند باید یکیاز مهمترین اختراعات ادیسون به حساب آورد که البته او نمی‌توانست آن را به نام خود به ثبت برساند.

ادیسون تنها یک مخترع صرف نبود بلکه در زمینه تولید و سازماندهیچندین کمپانیصنعتیکارهایمهمیانجام داد. یکیاز مهمترین تشکیلاتیکه او به وجود آورد همان است که امروز به نام شرکت «جنرال الکتریک» در سراسر دنیا معروف و مشهور شده است.

ادیسون گرچه اصولاً یک دانشمند به معنایاخص کلمه نبود ولیبه یک کشف بسیار مهم نیز دست یافت. در سال 1882 کشف کرد که در فضایتقریباً خلأ، الکتریسیته جاریمی‌تواند بین دو سیمیکه با یکدیگر تماس ندارند، جریان یابد. این پدیده که از آن به عنوان «اثر ادیسون» یاد می‌شوند نه تنها از نظر تئوریقابل توجه است بلکه در عمل نیز موارد استفاده فراوانیدارد. با بهره‌گیریاز این پدیده تکمیل و اصلاح لوله‌هایالکترونیعملیشد و ایجاد صنعت الکترونیک ممکن گردید.

ادیسون در قسمت اعظم عمر خود از عدم شنواییشدیدیرنج می‌برد ولیاین معلولیت و ناراحتیبا توان بالایاو در انجام کارهایسخت و زیاد جبران می‌شد. ادیسون دوبار ازدواج کرد (همسر اول او در جوانیاز دنیا رفت) و از هر ازدواج خود سه فرزند داشت. او در سال 1931 در «وست ارنج» نیوجرسیدرگذشت.

درباره استعداد و توان ادیسون هیچ بحث و جدلیوجود ندارد. همگان بر این نکته اتفاق نظر دارند که او بزرگ‌ترین نابغه اختراع در تمام دوران‌ها است. نگاهیبه سلسه اختراعات مفید و سودمند او احترام و تحسین همه را برمی‌انگیزد. گرچه به احتمال زیاد اغلب این اختراعات سیسال بعد توسط دیگران انجام می‌شد. به هر حال اگر اختراعات ادیسون به صورت تک‌تک در نظر گرفته شود هیچ‌کدام آنها از اهمیت قطعیو تعیین‌کننده‌ایبرخوردار نیست. به عنوان مثال لامپ روشناییحرارتیادیسون، با تمام استفاده وسیعیکه دارد، چیزینیست که فرضاً در زندگینوین جانشینینداشته باشد. در واقع لامپ روشناییفلورسنت که بر مبنایاصول علمیکاملاً متفاوتیکار می‌کند به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است و اگر لامپ روشناییحرارتیاصلاً وجود نداشت زندگیروزمره ما تغییر چندانینمی‌کرد. در واقع قبل از استفاده از روشناییالکتریکی، شمع چراغ‌هایروغنیو چراغ گاز به طور کلیمنابع کافیو رضایت‌بخش تأمین روشناییبودند. گرامافون بدون تردید یک اختراع استادانه است ولیهیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که این وسیله به اندازه رادیو، تلویزیون و تلفن در تغییر شکل زندگیروزمره ما مؤثر بوده است. به علاوه در سال‌هایاخیر روش‌هایکاملاً متفاوتیمانند نوارهایضبط مغناطیسیبرایضبط صدا ابداع شده است. امروز اگر گرامافون و ضبط صوت نبود شاید در زندگیفعلیتفاوت بسیار اندکیاحساس می‌شد.

بسیاریاز اختراعاتیکه ادیسون به نام خود ثبت کرده است در واقع تکمیل و اصلاح ابزارها و وسایلیبوده که دیگران قبلاً اختراع کرده و مورد استفاده نیز قرار داشت. چنین اصلاحاتیبا وجود سودمندیفراوانیکه دارند نمی‌تواند در طول تاریخ از اهمیت ویژه‌ایبرخوردار باشند.

اما با وجود اینکه هیچ یک از اختراعات ادیسون به تنهاییاهمیت چندانیندارد نباید این نکته را فراموش کرد که او فقط یک وسیله را اختراع نکرد، بلکه بیش از یکهزار اختراع مختلف دارد. به همین دلیل است که من ادیسون را بالاتر از مخترعان مشهوریمانند مارکونیو گراهام‌بل قرار داده‌ام.

 

نويسنده: سامیار آخوندی تاريخ: پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

استیو جابز

 جابز را همه با آن شوهای تجاری خارق‌العاده‌اش در مک‌ورلد می‌شناسیم و به یاد می‌آوریم ، در حالی که با انرژی زیاد و مشتاقانه خصوصیات محصولات جدیدش را تبلیغ می‌کند و به رخ می‌کشد، محصولاتی که حتی اگر از دید خبرگان، بهترین کالا در رده خود نیستند، از نظر زیبایی‌شناسی، بهترین هستند زندگی جابز واقعا خواندنی است


DSC05683.jpg

در مورد بیوگرافی و داستان زندگی استیو جابز چه می‌دانید؟ مرد ۵۲ ساله‌ای که هنوز علاقه دارد جین به پا کند، بلوز یقه‌ اسکی مشکی بر تن کند و با کفش ورزشی در جلسات و کنفرانس‌های مهم ظاهر شود.

در همان دورانی که روس‌ها اسپوتنیک یک را راهی مدار کردند و ترانزیستور اختراع شد و به صورت دقیق‌تر  ۲۴ فوریه سال ۱۹۵۵ ، استیو جابز به دنیا آمد.

پدر او یک مهاجر اهل سوریه به نام «ابوالفتاح جان جندلی» بود که بعدها استاد علوم سیاسی شد. ابوالفتاح در سال ۱۹۵۵ به سان فرانسیسکو رفت و رابطه‌اش با یک دانشجو به نام «جوآن کارول شیبل»، منجر به تولد استیو شد.

در آن برهه زمانی بزرگ کردن یک فرزند نامشروع توسط مادرش، چیز معمولی نبود، پس مادرش تصمیم گرفت زوجی پیدا کند تا استیو را به عنوان فرزندخوانده قبول کنند.

ابتدا یک وکیل و همسرش خواستند او را به فرزندی بپذیرند، ولی این زوج منصرف شدند و تصمیم گرفتند یک نوزاد دختر را فرزندخوانده خود کنند. نیمه‌های شب، مادر استیو تماسی با «پل و کلارا جابز» گرفت و به آنها گفت: «ما یک فرزند ناخواسته داریم، آیا او را می خواهید؟» این زوج بی‌درنگ قبول کردند.

در حالی که مادر استیو تصور می‌کرد، زوج پذیرنده نوزاد از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند، بعدها دریافت که کلارا از کالج فارغ‌التحصیل نشده و پل -فرزند یک کشاورز-  دبیرستان را تمام نکرده است. پل جابز مکانیک یک شرکت تولید لیزر بود و کلارا جابز یک حسابدار بود.

مادر استیو بعد از فهمیدن این مطلب، تا چند ماه حاضر نشد اوراق قانونی فرزندخواندگی را امضا کند، ولی با این تعهد که خانواده جابز او را به کالج خواهند فرستاد، سرانجام قبول کرد که فرزندخواندگی را به آنها بسپارد. نام «استیو پل» را در واقع نامادری و ناپدری برای این نوزاد آن هنگام نگون‌بخت انتخاب کردند.

تا به امروز هر وقت صحبتی از پدر و مادر استیو به میان می‌آید، او سخنی از پدر و مادری واقعی خود نمی‌کند. جابزها هر دو مدت‌ها است، فوت شده‌اند. استیو، یک خواهر از پدر و مادر واقعی‌اش دارد به نام «مونا سیمسپون» او یک نویسنده است و با ریچارد اپل Richard James Appel که یکی از نویسندگان سریال محبوب سیمپسون‌ها است، ازدواج کرده است و دو فرزند دارد. استیو و مونا در کودکی با هم ملاقات نکرده بودند، اما حالا رابطه بسیار نزدیکی با هم دارند.


دوران ابتدایی برای استیو خسته‌کننده بود. معلم کلاس چهارم در موفقیت‌های بعدی او نقش زیادی داشت، وی بود که او را با توانایی‌هایش آشنا کرد، جابز از او هنوز به عنوان یک قدیس یاد می‌کند. استعداد جابز باعث شد که کلاس پنجم را به صورت جهشی طی کند و دوره ابتدایی را یک سال زودتر به اتمام برساند.

dsfhdfh.jpg

یکی از علایق جابز در دوره نوجوانی شرکت در سخنرانی‌های شرکت hp بود، در همین جلسات بود که با جوان ۱۸ ساله‌ای آشنا شد، این شخص کسی نبود جز «استیو وزنیاک»، کسی که بعدها بهترین دوست و شریک و همکارش شد.

استیو، دوره دبیرستان در «کوپرتینو»ی کالیفرنیا به اتمام رساند و سپس همراه دوستش «استیو وزنیاک»، به عنوان کارمندان تابستانی، در شرکت Hewlett-Packard استخدام شد.

دوران کالج و سرگشتگی
در سال ۱۹۷۲، استیو در کالج رید Reed در پورتلند ارگان مشغول به تحصیل شد، کالج رید یکی از بهترین کالج‌های آن زمان و در عین حال کالج گرانی بود، طوری که نامادری و ناپدری استیو برای انجام تعهدشان مجبور شدند، همه پس‌اندازشان را خرج کنند. اما بعد از فقط یک نیم سال، استیو ترک تحصیل کرد، چرا که به عرفان و تصوف شرقی علاقمند شده بود ونمره‌هایش چنگی به دل نمی‌زد. با این همه، او در بعضی از کلاس‌های این کالج مثل کلاس خوشنویسی شرکت می‌کرد، اتفاقا او ابراز نظر کرده است که اگر در همین کلاس‌های خوشنویسی شرکت نمی‌کرد، سیستم عامل مکینتاش فونت‌های متناسب و زیبای کنونی را نمی‌داشت.

در همین زمان بود که استیو جابز برای گذران زندگی و برای خرید غذا مجبور شد کارهای بدنی بکند، کارهایی مثل برگرداندن شیشه‌های نوشابه تا از این طریق ۵ سنت به دست آورد. تنها دلخوشی‌ جابز در آن زمان این بود که هر یکشنبه ۷ کیلومتر پیاده طی کند تا یک وعده غذای خوب در یک محل مناسب بخورد.

استیو در سال ۱۹۷۴ به کالیفرنیا برگشت و در شرکت آتاری، سازنده ویدئو گیم‌های محبوب آن زمان مشغول به کار شد، هدف او پس‌انداز پول برای تأمین مخارج یک سفری روحانی به هند بود!

در همان زمان با شخصی به نام «جان دراپر» آشنا شد، دراپر راهی برای هک کردن خطوط مخابراتی شرکت مخابراتی AT&T با تولید اصواتی با فرکانس خاص پیدا کرده بود. استیو و دراپر تصمیم گرفتند که وسیله‌ای به نام جعبه آبی blue boxes بسازند که خریدارانش می‌توانستند با استفاده از آن تماس‌های قاچاقی رایگان از راه دور برقرار کنند. آنها چندین ماه قبل از اینکه این وسیله غیرقانونی شود، آن را با قیمتی بین ۱۵۰ تا ۳۰۰ دلار می‌فروختند.

پس از آن، استیو و دوستش «دانیل کوتل» که بعدها نخستین کارمند شرکت اپل شد به هند مسافرت کردند تا در سفری به هند به دنبال فلسفه زندگی بگردند. استیو بعد از این سفر در شرایطی به آمریکا برگشت که سرش را تراشیده بود و لباس سنتی هندی‌ها را به تن کرده بود.

در همین زمان بود که استیو جابز تجربه استفاده از LSD را پیدا کرد. به گفته خودش یکی از دو یا سه چیز مهمی که در طول عمر تجربه کرده بود! این همان زمانی بود که به گفته استیو مردم دور و برش متوجه حرف‌ها و جنبه‌های معینی از افکارش نمی‌شدند!

بعد از همه این حوادث او کار سابقش را در آتاری از سر گرفت و مسئول ساختن یک مدار الکترونیکی برای بازی Breakout شد.

«نولان بوشنل» مؤسس آتاری می‌گوید که در آن زمان آتاری برای صرفه‌جویی، به ازای هر چیپ کمتر به کار رفته در مدارهای الکترونیکی، ۱۰۰ دلار پرداخت می‌کرد. استیو در آن زمان دانش کمی در مورد مدارهای الکترونیکی داشت، پس با وزنیاک شریک شد و این دو با هم قرار گذاشتند که در صورتی که وزنیاک موفق شود تعداد چیپ‌ها را کم کند، دستمزدشان را با هم نصف کنند.

در کمال تعجب وزنیاک موفق شود، چیپ‌ها را به تعداد ۵۰ عدد کم کند، آن زمان استیو به وزنیاک گفت که آتاری به جای ۵ هزار دلار به او ۷۰۰ دلار داده است و سهم وزنیاک ۳۵۰ دلار می‌شود!

شروع ساخت کامپیوترهای اپل
استیو وقتی ۲۱ ساله بود، کامپیوتری که وزنیاک برای استفاده شخصی خودش ساخته بود، دید و توانست او را متقاعد کند که شرکتی برای ساخت و بازاریابی کامپیوتر تأسیس کنند.

logo apple.jpg

لوگوی اولیه اپل

در اول آوریل سال ۱۹۷۶ شرکت اپل آغاز به کار کرد، نام «اپل» یا سیب خیلی ساده انتخاب شد. آنها نام مناسب دیگری پیدا نکردند و از آنجا که جابز بیشتر گیاهخوار است و به میوه سیب علاقه زیادی دارد و آن را میوه کاملی می‌داند، این نام برای شرکت انتخاب شد. استیو جابز با فروش ون فولکس واگن و وزنیاک با فروختن ماشین حساب hp، هر کدام مبلغ ۵۰۰ دلار برای سرمایه اولیه شرکت جور کردند هدف اولیه آنها در این شرکت این بود که فروش مدارهای الکترونیک بود، اما بعدا استیو و وزنیاک شروع به سر هم کردن کامپیوترهای شخصی و فروش آنها شدند.

اپل I نخسین کامپیوتر شخصی بود که این دو ساختند، وزنیاک قیمت این کامپیوتر را ۶۶۶٫۶۶ دلار تعیین کرد ، چون علاقه زیادی به عددهای با ارقام تکراری داشت.

1976.jpg

Apple1.jpg

اما اپل II که این دو سال بعد ساختند موفقیت بسیاری بیشتری برای انها به ارمغان آورد و اپل را به یک باره مبدل به شرکت شاخص در بازار رایانه‌های شخصی کرد.

Apple2.jpg

در دسامبر ۱۹۸۰، اپل سهامش را به صورت عام عرضه کرد و این شرکت سهامی عمومی شد، چیزی که استیو جابز را  میلیونر کرد.

Time1982.jpg

با توسعه تدریجی شرکت اپل، این شرکت احتیاج به یک مدیر کارا داشت به همین خاطر جابز John Sculley را از پپسی کولا به طمع انداخت به اپل بیاید و به عنوان مدیر اجرایی مشغول به کار شود. او به جان شولی گفت که دوست دارد در باقی عمرش آب شکر بفروشد یا دوست دارد در تحولات آتی دنیا مؤثر باشد؟!

تبلیغ تلویزیونی ۱۹۸۴ و معرفی مکینتاش
در ۲۲ ژانویه سال ۱۹۸۴، در زمان مسابقه سوپر باول Super Bowl (مسابقه‌ای که هر سال بین قهرمان کنفرانس آمریکایی و ملی فوتبال آمریکایی برگزار می‌شود)، در زمان استراحت کوارتر سوم، یک تبلیغ تلویزیونی جالب برای تبلیغ کامپیوترهای اپل پخش شد که شاید بتوان آن را یکی از جالب‌ترین تبلیغ‌های تلویزیونی تاریخ دانست.

کارگردان این تبلیغ تلویزیونی، «‌ردیلی اسکات» کارگردان بلندآوازه هالیوود بود، در آن زمان ردیلی اسکات خودش را با ساختن تیغ برنده Blade Runner معروف کرده بود.

در این تبلیغ یک زن ورزشکار که کفش‌های و لباس ورزشی قرمز به تن دارد نشان داده می‌شود که وارد جهان تخیلی که جورج اورول در اثر جاودانه ۱۹۸۴ خلق کرده، می‌شود، به سمت صفحه‌ای که در آن «برادر بزرگ» در حال صحبت است، می‌دود و چکشی به سمت او پرتاب می‌کند. برادر بزرگ در این تبلیغ به صورت تلویحی به شرکت IBM اشاره دارد!!

Ad_apple_1984_2.jpg

به دنیال محو شدن تصویر برادر بزرگ، پیامی به روی صفحه می‌آید:

در ژانویه ۱۹۸۴، اپل، مکینتاش را معرفی خواهد کرد، و شما مشاهده خواهید کرد که ۱۹۸۴ مثل ۱۹۸۴ نخواهد شد. 

به دنبال این پیام نوشتاری، لوگوی چند رنگ اپل در یک پس زمینه سیاه‌رنگ به نمایش گذاشته شد.

این تبلیغ را در اینجا ببنید.

در ۲۲ ژانویه، در نشست سالانه سهامداران، جابز سیستم عامل مکینتاش را به حضار هیجان‌زده معرفی کرد، این سرآغاز شوهای معروف جابز بود! چنان غوغایی در نشست بلند شد که صحنه را حاضران در آن جلسه، به بودن در مرکز جهنم تشبیه می‌کنند.

مکینتاش به نخستین کامپیوتر موفق از لحاظ تجاری مبدل شد، کامپیوتری که رابط کاربری گرافیکی داشت و البته از Xerox PARC به مقدار زیادی الهام گرفته بود.

اخراج از اپل!
جابز با اینکه رهبر کاریزماتیک و موفقی برای اپل بود، ولی کارکنان اپل در آن زمان او را یک مدیر نامنظم و مستبد می‌دانستند. این موضع در کنار کسادی بازار در اواخر سال ۱۹۸۴ باعث شد که رابطه جابز با «شولی» به هم بخورد و سرانجام در پی یک کشمکش قدرت، شولی جابز را از شغلش در اپل به عنوان رئیس قسمت مکینتاش برکنار کرد.

خود جابز در مورد اخراجش گفت:
«چرا غمگین باشم، من آدم نادرستی را استخدام کردم، او هر چیزی را که من ظرف ۱۰ سال درست کردم و به وسیله من شروع شدد، از بین برد. این غم‌انگیزترین قسمت ماجرا نیست. اگر اپل سمت و سویی بر خلاف آن چیزی که من می‌خواستم به خود گرفته، ‌من آن را با مسرت ترک می‌کنم.»

بعد از اخراج
سال ۱۹۸۶، جابز که خود را برکنارشده از شرکتی می‌دید که خود تأسیسش کرده بود، همه سهامهایش را در اپل به جز یکی فروخت. او این تک سهام را به صورت نمادین  و شاید به خاطر اینکه به عنوان یک سهامدار، اخبار مربوط به سهام شرکت را دریافت کند و حق شرکت در جلسه سهامداران را داشته باشد، نزد خود نگه داشت.

جابز سپس شرکت کامپیوتری NeXT را بنا کرد، شرکتی که گرچه هرگز نتوانست به عنوان یک شرکت مطرح، نام خود را بر سر زبان‌ها بیندازد ولی به سبب قدرت تکنیکی‌اش و به خصوص نرم‌افزارهای شیء‌گرایش معروف شد.

جابز محصولات ابتکاری و نوی این شرکت را در کنفرانس‌های علمی و آکادمیک معرفی می‌کرد، محصولاتی مثل Mach kernel یا پردازنده‌های دیجیتال سیگنال‌ها یا پورت‌ها اترنت توکار .

در همین شرکت و در همین بازه زمانی بود که او ایده «کامپیوترهای بین شخصی» را در مقابل کامپیوترهای شخصی مطرح کرد، کامپیوترهایی که به کاربرانش امکان ارتباط با هم را می دادند،

در سال ۱۹۸۸، شرکت نکست کامپیوتر NeXTcube را به بازار فرستاد، یک کامپیوتر مکعبی شکل که هر ضلعش ۳۰ سانتیمتر اندازه داشت و ۶۵۰۰ دلار قیمت داشت.

800px-Premier_serveur_Web.jpg

کامپیوتر NeXTcube از آن جهت مشهور شد و نامش در تاریخ کامپیوترماندگار شد که «تیم برنرز لی»، نخستین سرور کامپیوتری جهان را با استفاده از همین کامپیوتر برپا کرد و با همین کامپیوتر بود که برنرز لی نخستین مرورگر جهان را نوشت، شهرت دیگر این
کامپیوترها این سایت که از آنها برای نوشتن بازی 
Doom استفاده شده است!

جابز توانست تا سال ۱۹۹۳، ۵۰ هزار عدد از این کامپیوترها را به فروش برساند، کامپیوترهایی که نمای منیزیمی و ظاهر آنها نشاندهنده علایق زیبایی‌شناسانه جابز بودند.

در زمانی که ایمیل فقط به معنی ارسال متن‌های ساده نوشتاری بود، جابز در شرکت نکست، سیستم ایمیل NeXTMail را معرفی کرد، تنها سیستم ایمیلی که در آن زمان امکان ارسال گرافیک و صوت را به همراه ایمیل می‌داد.

بازگشت به اپل
در سال‌های اولیه و در میانه دهه ۹۰، اپل به خاطر سوء مدیریت و ناتوانی‌اش در ارتقای سیستم عامل، دچار بحران شد و تا آستانه ورشکستگی پیش رفت.

در سال ۱۹۹۶، اپل شرکت نکست را به مبلغ ۴۲۹ میلیون دلار خرید. این موضع سبب شد که جابز به اپل برگردد. به زودی جابز رئیس موقتی اپل شد. او در سال ۱۹۹۸ برای بازگشت شرکت به سوددهی تعدادی از پروژه‌ها را متوقف کرد.

مک ورلد ۱۹۹۷ را ببینید.

در این زمان کارکنان قدیمی اپل از جابز زخم‌خورده واهمه زیادی داشتند، آنها می‌ترسیدند که بعد از سوار آسانسور شدن و باز کردن در آن، حکم اخراج را روبروی خود ببینند. اقدامات انضباطی جابز گرچه نادر بود، ولی جو ارعابی در شرکت ایجاد کرده بود.

با خرید نکست به وسیله اپل، سیستم عامل NeXTSTEP این شرکت تکامل پیدا کرد و به سیستم عامل مکینتاش تبدیل شد. تحت راهنمایی جابز و با معرفی محصولات تازه‌ای همچون iMac فروش شرکت به میزان زیادی افزایش یافت. سرانجام در مک ورلد سال ۲۰۰۰، ریاست موقت جابز بر اپل، تبدیل به ریاست دائمی شد، عنوان و مسئولیتی که جابز تا به حال دارد.

544px-IMac_Bondi_Blue.jpg

نخستین مدل iMac به نام iMac G3 که در سال ۱۹۹۸ عرضه شد

در سال‌های اخیر با ساخت پخش‌کننده موسیقی آی‌پاد، نرم‌افزار آی‌تونز و فروشگاه‌های آی تونز، اپل کار خود را گسترش داده و به دنیای سرگرمی و فروش محصولات سرگرم‌کننده دیجیتالی وارد شده است.

سال قبل اپل با گوشی موبایل آی‌فون، وارد دنیای پرسود گوشی‌های موبایل شد.


حقوق و مزایای استیو جابز!
جالب است بدانید که حقوق سالانه جابز به صورت نمادین در اپل تنها و تنها یک دلار در سال است. نام جابز در کتاب رکوردهای گینس به عنوان مدیری که کمترین عایدی سالانه را دارد ثبت شده است.

البته در نظر داشته باشید که جابز هدایای ویژه‌ای از هیئت مدیره می‌گیرد که جبران حقوق نمادین ناچیزش را می‌کند، مثلا او در سال ۱۹۹ یک جت ۴۶ میلیون دلاری هدیه گرفت و بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲، ۳۰ میلیون سهم با کارکرد محدود دریافت کرد.

این موضع حقوق نمادین شاید در نگاه اول چیز بی‌هوده‌ای به نظر بیاید، اما شاید دلیل اصلی این حقوق نمادین یک فرار مالیاتی زیرکانه باشد. طبق قوانین مالیاتی آمریکا، حقوق سالانه مشمول ۳۵ درصد مالیات است، در صورتی که به «سود سرمایه‌ای» که جابز آن را از طریق افزایش بهای سهام‌هایش به دست می‌آورد تنها ۱۵ درصد مالیات تعلق می‌گیرد.

مهارت‌های بازاریابی و سخنرانی‌های مهیج ترغیب کننده جابز، ‌در آن واحد هم از جانب عده‌ای تحسین می‌شود و هم از جانب برخی دیگر مورد انتقاد قرار می‌گیرد.

جابز در سال ۲۰۰۷، تلاش بسیاری کرد که ال گور معاون ریاست جمهوری آمریکا در دوره بیل کلینتون را ترغیب به شرکت در انتخابات کند، ولی موفق نشد.

او سال ۲۰۰۸ را با مک‌ورلد ۲۰۰۸ شروع کرد که شرح کاملش را می‌توانید در همین وبلاگ بخوانید.

جابز و پیکسار و والت دیسنی
در سال ۱۹۸۶، جابز شرکت انیمشن پیکسار را از جورج لوکاس به مبلغ ۱۰ میلیون دلار خرید. جورج لوکاس، کارگردان، تهیه‌کننده و فیلم‌نامه‌نویس معروف آمریکایی که او را با جنگ‌های ستاره‌ای و همچنین سری فیلم‌های ایندیانا جونز می‌شناسیم، در آن زمان گرفتار مسائل مالی بعد از جدایی از همسرش بود و همین موضوع باعث شد حاضر شود پیکسار به مبلغی پایین به جابز بفروشد.

luxo2.jpg

در همین شرکت انیمیشن‌سازی بود که انیمیشن‌های معروف داستان اسباب بازی، شرکت هیولاها، پیدا کردن نمو، شگفت‌انگیزها ، ماشین‌ها و این اواخر، راتاتوی ساخته شد.

در سال ۲۰۰۳ قرار داد پیکسار با والت دیسنی به پایان رسید، مذاکرات جابز با رئیس آن زمان دیسنی به منظور تجدید قرارداد، به جایی نرسید، تا اینکه در اکتبر سال ۲۰۰۵، باب ایگر جای رئیس قبلی دیسنی را گرفت و او سعی کرد که به سرعت روابط دیسنی را با جابز ترمیم کند.

سرانجام در ۲۴ ژانویه سال ۲۰۰۶، اعلام شد که دیسنی پیکسار را به صورت فروش سهام و به مبلع ۷٫۴‌ میلیارد دلار خریده است، به این ترتیب جابز یک شبه تبدیل به بزرگ‌ترین سهامدار دیسنی شد. او هم‌اکنون ۷ درصد سهام دیسنی را در اختیار دارد، ‌در حالی که آیزنر -رئیس قبلی دیسنی- تنها ۱٫۷ درصد و یکی از اعضای خانواده دیسنی، تنها ۱ درصد سهام را در اختیار دارند.

شیوه مدیریت
فورچون جابز را مدیر خودشیفته‌ای ارزیابی می‌کند. گفته می‌شود که او روحیه تهاجمی‌ای دارد و ناپدری او در شکل‌گیری این شخصیت او نقش داشته است.

در مستند «پیروزی خوره‌ها» افراد مختلفی در واکنش به اخراج جابز به وسیله شولی و اعضای هیئت مدیره اظهار نظرهای جالبی کرده‌اند. «پیروزی خوره‌ها، طلوع امپراطوری‌ها تصادفی» Triumph of the Nerds: The Rise of Accidental Empires، عنوان مستندی است که در سال ۱۹۹۶، به وسیله تلویزیون انگلیس تولید شد و در سه قسمت از شبکه PBS پخش شد. این مستند تاریخچه رایانه‌های شخصی را بررسی می کند و خوشبختانه در گوگل ویدئو قابل دریافت و مشاهده است: 
قسمت اول
، قسمت دوم، قسمت سوم

جابز در یک بعد، یک علاقمند مشتاق آی‌تی است و کسی است که دوست دارد با کاریزما و نظم و انضباطش  اپل و محصولاتش را در صدر محصولات آی‌تی قرار بدهد. او آرزو دارد که با پیشبینی و تنظیم علایق مشتریان این کار را انجام دهد.

در پایان مک ورلد سال ۲۰۰۷، او سخن قصاری از یکی از بازیکنان مشهور هاگی نقل کرد:
من به سمتی اسکیت می‌کنم که توپ بازی قرار است آنجا باشد، نه جایی که توپ بوده است.

جابز یک جدال لفظی جالب با مایکل دل رئیس شرکت دل Dell دارد. جدال آنها وقتی شروع شد که جابز در اظهار نظری کامپیوترهای دل را «جعبه‌های قهوه‌ای غیرابتکاری» نامید. در وا

نويسنده: سامیار آخوندی تاريخ: پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آلبرت انیشتین

 اغلب شما آلبرت اینشتین را می شناسید. او کسی بود که تئوری نسبیت را به ما ارائه داد. عده زیادی از بزرگان علم او را به عنوان نابغه ای بی همتا و بزرگترین دانشمند جهان می خوانند. بسیاری از نظریات و تحقیقات اینشتین باعث ایجاد تغییرات اساسی در روند پیشرفت علم  در جهان شده و تاثیرات  پایداری به ارمغان داشت. خدمات او در راستای علم قابل ستایش است.

 

اما بر خلاف همیشه  اینبار قصد داریم از جنبه ای دیگر به اینشتین بنگریم. زندگی او! حقایق مخفی درباره زندگی باهوش ترین نابغه دنیا . او چگونه بود؟ در زندگی و برخورد بادیگران چطور بود؟ آیا می دانید که اینشتین با یک سر بزرگ به دنیا آمده! طوری که مادرش تصور می کرد وی ناقص است؟! و یا اینکه قبل از ازدواج فرزندی داشته؟

 

 1-  اینشتین بدنی چاق و سری بزرگ داشت:

 

زمانی که مادر آلبرت، پائولین اینشتین (Pauline Einstein)، او را به دنیا آورد متوجه شد سر اینشتین بسیار بزر گ است و تصور می کرد که او ناقص به دنیا آمده. قسمت عقب سر بسیار بزرگ به نظر می رسید و خانواده وی بلافاصله متوجه این چیز عجیب و غیر طبیعی شدند. در هر صورت پزشک آنها را آرام نمود.

 

هنگامی که مادر بزرگ آلبرت برای اولین بار او را دید مرتباً زیر لب تکرار می کرد: "خیلی چاق است، خیلی چاق است".

 

  

 

 

 تصویر: اولین تصویر شناخته شده از آلبرت اینشتین. اعتبار تصویر: آرشیو آلبرت اینشتین، دانشگاه یهودی Jerusalem، اسرائیل.

 

 2- اینشتین در دوران کودکی در تکلم خود دچار مشکل بود:

 

اینشتین در دوران کودکی به ندرت سخن می گفت و زمانی هم که  حرف می زد بسیار با آهستگی صحبت می کرد. در عوض تمام جملات را در سرش بیان می نمود و یا قبل از اینکه بلند بیان کند از صحیح بودن آنها اطینان حاصل می کرد و یا چند بار به صورت زیر زبانی آنرا تکرار می کرد.

 

تصویر: عکس مشهور آلبرت اینشتین در 1951، توسط آرتور ساس

 

بر طبق گزارشات اینشتین تا 9 سالگی به همین منوال رفتار می کرد. والدینش از اینکه فرزندشان عقب افتاده باشد نگران بودند که البته این نگرانی کاملا بی اساس بود.

 

یک تاریخ نویس علوم به نام Otto Neugebauer چنین بیان می کند:  " در آن زمان که بسیار دیر زبان به سخن باز کرده بود و به ندرت حرف می زد یک شب موقع شام سکوت را شکست و گفت: "این سوپ خیلی داغ است".

 

 والدینش خیالشان راحت شد و  از او پرسیدند چرا تاکنون حتی یک کلمه سخن نمی گفت؟ وی پاسخ داد: " برای اینکه تا کنون همه چیز بر طبق روال خود بوده".

 

Thomas Sowell در کتابش به این نکته اشاره کرده که علاوه بر اینشتین بسیاری از نوابغ دیگر نیز در زمان کودکی سخن گفتن را نستاً دیر آغاز نموده اند. او این وضعیت را «سندرم اینشتین» (Einstein Syndrome) نامید.

 
 
 
 
 

3- اینشتین از یک قطب نما الهام گرفت:

 

اینشتین در سن 5 سالگی در بستری مریضی خوابیده بود، پدرش چیزی به او داد که باعث شد در ذهنش اولین جرقه علاقمندی به علوم به وجود آید: یک قطب نمای ساده جیبی.

 

آنچه باعث جلب توجه اینشتین گردید این بود که آنرا به هر طرف که می چرخاند سوزن قطب نما همواره یک جهت را نشان می داد. با خودش فکر کرد باید نیروهایی بر قطب نما اعمال شده باشد که چنین عمل می کند. این اتفاق بارها در گزارشات و شرح حال زندگی وی ذکر شده است.

 
 
 

4- اینشتین در امتحان ورودی دانشگاه رد شد:

 

اینشتین در سال 1895 و در سن 17 سالگی برای ورود به مدرسه پلی تکنیک فدرال سوئیس ETH یا (Eidgenössische Technische Hochschule) اقدام کرد. سوالات مربوط به ریاضی و علوم آزمون ورودی را با موفقیت پشت سر گذاشت اما در مابقی دروس (تاریخ، زبان، جغرافی و غیره) موفق نشد و مجبور شد قبل از برگزاری مجدد آزمون به یک مدرسه حرفه ای (Trade School) برود و سرانجام یک سال بعد در ETH  پذیرفته شد.

 
 
 

5- اینشتین یک فرزند نامشروع داشت:

 

در دهه 1980 نامه های خصوصی اینشتین چیزهای جدیدی را درباره این نابغه آشکار ساخت: او یک دختر نامشروع از میلوا ماریک (Mileva Marić) داشت. (کسی که بعدها با وی ازدواج کرد.) در 1902 و یک سال قبل از ازدواج آنها، میلوا دختری به نام لیزرل به دنیا آورد که اینشتین هرگز او را ندید و سرنوشت او نامعلوم باقی ماند.

 

 

 
 

تولد لیزرل درست دورانی اتفاق افتاد که اینشتین در Beme حضور داشت. از محتوای نامه ها چنین استنباط می شود که زایمان سختی بوده.

 

مابقی زندگی لیزرل هنوز به طور کامل مشخص نیست. Michele Zackheim در کتاب خود به نام "دختر اینشتین" نوشته است که او در اثر ابتلا به تب مخملک در سپتامبر 1903 درگذشت.

 

نام لیزرل برای آخرین بار در نامه ای که در 19 سپتامبر 1903 از اینشتین به میلوا نوشته شده بود ذکر گردید.

 
 
 
 


6- اینشتین از همسر اول خود دلسرد شد و با وی یک قرارداد عجیب منعقد کرد:

 

پس از ازدواج اینشتین و میلوا آنها صاحب دو پسر به نام های "هنس آلبرت" و "ادوارد"  شدند. با گذشت زمان، موقعیت های آکادمیک و مسافرت های جهانی اینشتین باعث شد تا اینشتین از همسر خود فاصله گرفته و دلسرد شود. هر دو زوج در صدد حل مشکلشان برآمدند. حتی اینشتین یک قرارداد عجیب تهیه نمود: در این قرارداد آنها تحت شرایط ویژه ای باهم زندگی می کردند. سر فصل آن چنین بود: "شرایط"

 

 الف: مسئولیت تو این است که:

 

1. لباسهای من همیشه مرتب باشند.

 

2. سه وعده غذایی خود را به طور مرتب و در اتاقم صرف کنم.

 

3. اتاق خواب و اتاق مطالعه من همیشه مرتب و تمیز باشد و میز کارم فقط مخصوص استفاده خودم باشد.

 

 ب: باید تمام روابط مرا نادیده بگیری؛ لزوماً همه روابط من بنابر دلایل اجتماعی نیست...

 

شرایط دیگری نیز بود از جمله "زمانی که از تو خواستم دیگر نباید با من صحبت کنی" . میلوا شرایط را پذیرفت. اینشتین برای اینکه اطمینان حاصل کند میلوا تمام شرایط را فهمیده چنین نوشت: "جنبه های شخصی باید کاملا کاهش پیدا کند" و خود نیز عهد کرد که "در مقابل تمام زنها مثل غریبه رفتار کنم".

 

 
 7- اینشتین رابطه خوبی با پسر بزرگش نداشت:

 
 

پس از طلاق رابطه اینشتین با پسر بزرگش هنس آلبرت، تیره و تار گشت. هنس آلبرت پدرش را مسئول ترک کردن و تنهایی ملیوا می دانست. رابطه بین پدر و پسر زمانی سخت تر شد که اینشتین شدیداً با ازداوج هنس آلبرت و Frieda Knecht مخالفت نمود.

 

در 1927 هنس در سن 23 سالگی عاشق یک زن بزرگتر از خود شد که به نظر اینشتین اصلا جذاب نبود. اینشتین به این وصلت راضی نبود و معتقد بود عروس هنس برای به دست آوردن پسر او نقشه کشیده است. وقتی تمام حرفها و تلاش های او بی اثر ماند از پسرش خواست تا بچه دار نشود چرا که تنها باعث می شود طلاق و جدایی آنهارا سخت تر کند.

 

پس از آن هنس آلبرت به ایالات متحده مهاجرت کرد و در آنجا پروفسور مهندسی هیدرولیک در UC Berkleyشد. حتی در این کشور جدید هم پدر و پسر از یکدیگر دلگیر بودند. وقتی اینشتین مرد میراث اندکی برای هنس آلبرت به جا گذاشت.

 

 
 8- اینشتین یک مرد خوش گذران بود:

 

  

 

 تصویر: اینشتین به همراه همسر دومش، دختر عمویش، Elsa.

 

 اینشتین پس از جدایی از میلوا (خیانت اینشتین یکی از دلایل طلاق آنها بود) خیلی زود با دخترعمویش  السا لوونتال ((Elsa Lowenthal ازدواج کرد. البته قبل از ازدواج با السا از دختر او Ilse که 18 سال جوانتر بود خواستگاری کرد.

 

برخلاف میلوا بیشترین توجه  السا به مراقبت از همسر مشهورش معطوف بود. بدون شک او درباره خیانت ها و عشق بازی های اینشتین می دانست.

 
 

9- اینشتین FDR را برای ساخت بمب اتم متقاعد کرد:

 

  

 

تصویر: بازسازی  امضای نامه مشهور اینشتین و زیلارد (Szilárd) به FDR (رئیس جمهور فرانکلین روزولت) در 1939.

 

 

 در 1939 پس از به وجود آمدن آلمان نازی لئو زیلارد (Leó Szilárd)  ،فیزیکدان، اینشتین را برای نوشتن نامه ای به FDR (رئیس جمهور فرانکلین روزولت) (Franklin Delano Roosevelt)متقاعد کرد. مضمون نامه در برگیرنده این بود که احتمالاً آلمان نازی درصدد پیشبرد تحقیقات خود به سوی ساخت بمب اتم  است و ایالات متحده را نیز به همکاری در این کار ترغیب می کند.

 

ذکر شده که نامه اینشتین و زیلارد یکی از دلایلی بود که باعث شد زیلارد پروژه مخفی منهتن (Manhattan Project) را برای ساخت بمب اتم شروع کند.

 

هرچند اینشتین یک فیزیکدان با استعداد بود ولی ارتش با درنظر گرفتن خطرات امنیتی برای اینشتین از او برای شرکت در پروژه دعوت نکرد.

 

 

 
 10- سرگذشت مغز اینشتین: 43 سال دردون یک شیشه و مسافرت در طول کشور با یک بیوک:

 

پس از مرگ اینشتین در 1955 مغز او برداشته شد – و البته بدون اجازه از خانواده اش- این کار توسط توماس استولز هاروی ( Thomas Stolz Harvey ) پاتولوژیست بیمارستان پرینستون انجام گرفت. هاروی جمجمه را برداشت و در یک ظرف شیشه ای قرار داد. به علت سهل انگاری در مراقبت از این عضو مهم از کار اخراج شد. سالها بعد با کسب اجازه از هنس آلبرت به مطالعه مغز اینشتین پرداخت و اسلایدهایی از آن تهیه نمود و برای دانشمندان در سراسر دنیا فرستاد.

 

یکی از این دانشمندان ماریان دایموند از UC Berkeley بود که کشف کرد در مقایسه با یک فرد عادی به طور قابل توجه ای در نواحی از مغز که مسئول تولید اطلاعات است دارای تعداد سلول های گلیال (Glial Cells) بیشتری می باشد.

 

در مطالعه دیگری که توسط سندرا ویتلسون (Sandra Witelson) از دانشگاه MC Master انجام گرفت مشخص شد که مغز اینشتین فاقد یک چروک خاص به نام شیار سیلویان (Sylvian Fissure) است. به نظر ویلتسون این آناتومی خاص باعث شده تا نرون های مغز اینشتین اتصال بهتری با یکدیگر برقرار کنند. در مطالعه دیگری بیان شده که در مقایسه با مغز انسان های معمولی مغز اینشتین متراکم تر بوده و لوب آهیانه پایینی که مرتبط با توانایی عملیات ریاضی است بزرگتر می باشد.

 

 سرگذشت مغز اینشتین جالب است:

 

در اوایل دهه 1990 هاروی به همراه یک نویسنده بیطرف و جدا از هرگروه و حزب خاص به نام میشل پترنیتی (Michael Paterniti) به کالیفرنیا رفت تا نوه اینشتین را ملاقات کند. آنها همراه با مغز اینشتین در حالی که دورن یک ظرف شیشه ای تکان می خورد از نیوجرسی خارج شدند. مسافرت آنها با هاروی انجام گرفت.

 
 

بعداً پترنیتی در کتابی بنام «سواری آقای البرت: مسافرت در طول آمریکا همراه با مغز اینشتین» این تجربه خود را نوشت.

 

در 1998 هاروی 85 ساله مغز اینشتین را به دکتر الیوت کراس (Dr.Elliot Krauss) استاد پاتولوژی دانشگاه پرینستون سپرد.

 

هاروی پس از چندیدن دهه حفاظت کامل از مغز اینشتین، درست مثل یک جسم مقدس آن را به سلامت و با آرامش به بخش پاتولوژی دانشگاه  پزشکی پرینستون داد. دانشگاه شهری که اینشتین دو دهه آخر عمرش را در آن گذراند.


 
نويسنده: سامیار آخوندی تاريخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دانستنیا

هر تکه کاغذ را نمیتوان بیش از 9 بار تا کرد. 


2.در هرم خئوپوس در مصرکه 2600 سال قبل از میلاد ساخته شده است به اندازه ای سنگ بکار رفته که میتوان با ان دیواری اجری به ارتفاع 50 cmدر دور دنیا ساخت. 

3.هر سال از 600/557/31ثانیه تشکیل شده است. 

4.بزرگترین گل جهان فلوزیا نام دارد . خوشمزه

5.بیشترین ضربان قلب راقناریها با1000بار در دقیقه وکمترین را فیل با27 بار در دقیقهخوشمزه دارد. 


6.اگر تمام رگهای خونی را در یک خط بگذاریم تقریبا 97000 کیلو متر میشود. 

7.سرعت صوت در فولاد 14 بار سریعتر از سرعت ان در هواست. 

8.وقتی مگس بر روی یک میله فولادی مینشیند میله فولادی به اندازه دو میلیونیم میلیمتر خم میشود. 

9.نور خورشید فقط تا عمق 400متری اب دریا نفوذ میکند. 

10.امریکا تا 50 میلیون سال دیگر دو نیم خواهد شد.خوشمزه

------------------------

اگر جمعیت چین به شکل یک صف از مقابل شما راه بروند، این صف به خاطر سرعت تولید مثل هیچ‌وقت تمام نخواهد شد.

خطوط هوایی آمریکا با کم کردن فقط یک زیتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40000$ صرفه‌جویی کند.

ملت آمریکا بطور میانگین روزانه 73000 متر مربع پیتزا می‌خورند.

چشم‌های شترمرغ از مغزش بزرگتر است.

بچه‌ها بدون کشکک زانو متولد میشوند. کشکک‌ها در سن 2 تا 6 سالگی ظاهرخوشمزهمی‌شوند.

کوبیدن سر به دیوار 150 کالری در ساعت مصرف می‌کند.خوشمزه
خوشمزه
پروانه‌ها با پاهایشان می‌چشند.

گربه‌‌ها می‌توانند بیش از یکصد صدا با حنجره خود تولید کنند در حالیکه سگ‌ها کمتر از 10 تا!

ادرار گربه زیر نور سیاه می‌درخشد.خوشمزه

تعداد چینی‌هایی که انگلیسی بلدند، از تعداد آمریکایی‌هایی که انگلیسی بلدند، بیشتر است!!

دوئل کردن در پاراگوئه آزاد است به شرطی که طرفین خون خود را بر گردن بگیرند.خوشمزه

فیل‌ها تنها حیواناتی هستند که نمی‌توانند بپرند.خوشمزه

هر بار که یک تمبر را میلیسید 10/1 کالری انرژی مصرف می‌کنید.خوشمزه

فورییه 1865 تنها زمانی بود که ماه کامل نشد.

کوتاهترین جمله کامل در زبان انگلیسی I am است.خوشمزه

اگر عروسک باربی را زنده تصور کنید سایزش 33-23-39 و قدش 2 متر و 15 سانتی‌متر خواهد بود با گردنی 2 برابر بلندتر از یک انسان نرمال.

تمام خرسهای قطبی، چپ دست هستند.

اگر یک ماهی قرمز را در یک اتاق تاریک قرار دهید، کم کم رنگش سفید می‌شود.خوشمزه

اگر به صورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فریاد بزنید، انرژی صوتی لازم برای گرم کردنخوشمزهخوشمزه یک فنجان قهوه را تولید کرده‌اید.

در مصر باستان افراد روحانی تمام موهای بدن خود را می‌کندند حتی ابروها و موژه‌ها.

کوتاه‌ترین جنگ در تاریخ در سال 1896 بین زانزیبار و انگلستان رخ داد که 38 دقیقه طول کشید.

در 4000 سال گذشته هیچ حیوان جدیدی رام نشده است.

هیچ‌وقت نمیتوانی با چشمان باز عطسه کنی.

تعداد انسان‌هایی که به وسیله خر کشته می‌شوند، از انسان‌هایی که در سانحه هوایی می‌میرند بیشتر است.

چشم‌های ما از بدو تولد همین اندازه بوده‌اند، اما رشد دماغ و گوش ما هیچ‌وقت متوقف نمی‌شوند.

هر تکه کاغذ را نمی‌توان بیش از 9 بار تا کرد.

در هرم خئوپوس در مصر که 2600 سال قبل از مبلاد ساخته شده است، به اندازه‌ای سنگ به کار رفته که می‌توان با آن دیواری آجری به ارتفاع 50 سانتی‌متر دور دنیا ساخت.

اگرتمام رگ‌های خونی را در یک خط بگذاریم، تقریبا 97000 کیلومتر می‌شود.
خوشمزهیله فولادی به اندازه دو میلیونیم میلیمتر خم می‌شود.خوشمزه

آمریکا تا 50 میلیون سال دیگر دو نیم خواهد شد.

عدد 2520 را می‌توان بر اعداد 1 تا 10 تقسیم نمود، بدون آن‌که خارج قسمت کسریخوشمزه داشته باشد.

30 برابر مردمی که امروزه بر سطح زمین زندگی می‌کنند، در زیر خاک مدفون شده‌اند.

تنها حیوانی که نمی‌تواند شنا کند، شتر استخوشمزه

 

 

نويسنده: سامیار آخوندی تاريخ: چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to samiar22.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com